ایران و شرق کردستان در آستانه انتخاب «جامعه کائوتیک» و یا «جامعه دمکراتیک – اکولوژیک» قراردارند
13 فروردین, 1403نگارنده مقاله: کمیته اکولوژی جامعهی دموکراتیک و آزاد شرق کردستان (کودار)
مسایل اکولوژیک و محیطزیستی یکی از پایههای بقای نوع بشر بر روی کره زمین است. خلق نوعی از حیات آزادِ سرشار از خوشبختی به حفظ محیطزیست بستگی دارد که علم آن تحت عنوان اکولوژی جهت برآمدن جوامع صحیح، زیبا و آزاد وضع میگردد. امروز، در ایران و شرق کردستان به دلیل وجود یک رژیم فاسد و تخریبگر، هم محیطزیست و هم جوامع انسانی در معرض تهدیدهای بیسابقه قرارگرفتهاند. ممانعت رژیم از میزان اهمیتدادن به علم اکولوژی و امنیتیجلوهدادن فعالیتهای حفاظت از محیطزیست خصوصا در شرق کردستان خود به یک بحران سیاسی بزرگ و تخریبگر مبدل گشته است. سوقیافتن سراسر ایران و شرق کردستان بسوی فاجعه محیطزیستی بخاطر علمکردهای عامدانه و مزورانه خود رژیم حاکم است که همه مسایل زیستمحیطی را از مرز بحران فراتر برده و منجر به بروز فاجعه انسانی و زیستمحیطی گردانده است. لذا ایران و شرق کردستان در آستانه انتخاب بین «جامعه کائوتیک» و یا «جامعه دمکراتیک – اکولوژیک» قراردارند.
بیشک زمان بسیار کمی برای حفاظت از محیطزیست و نجات جوامع و سرزمینهای زیستپذیر در ایران باقی مانده است. قبل از آنکه دیر شود، مهار و توقف بحرانها با توسل به دفع رژیم قدرتمدار که محیطزیست و انسان را فدای منافع و مطامع خود میسازد، از خود آب و خاک و هوا اهمیت بیشتری یافته است. تمامی بحرانهای محیطزیستی بیشک از بحران سیاسی- امنیتی برساخته دست رژیم حاکم آغاز میشود و در شرق کردستان میتواند تا مرز پاکسازی و نسلکشی فرهنگی ـ زیستمحیطی پیشبرود. سیاستی که تنش زیستمحیطی را تا سطح نسلکشی فرهنگی و پاکسازی ملیتی پیش میبرد، درواقع مشغول خلق ابربحرانهایی است که دامن همه ایران را فراخواهد گرفت.
نابودی مرزهای غنی شرق کردستان بر اثر مینگذاریهای دوران جنگ ایران – عراق، غارت منابع آبی با توسل به سدسازیهای امنیتی و مافیایی سپاه پاسداران، انتقال هدفمند آبها، نابودی رودخانهها، نابودی جنگلها از طریق کانونهای مافیای چوب حکومتی و درکل، تشدید مدیریت امنیتی ملیتاریزاسیون دهها ساله که بخشی از آن، غارت منابع محیطزیست و تخریب آن است، همهچیز را از آستانه فاجعه فراتر برده است.
مدیریت ناکارآمد اگر وجود دارد، عامدانه و در راستای منافع سیستمی است. در اثر وجود همین مدیریت اکنون در دوره فاجعه زیستمحیطی در ایران قرارداریم که همه حوزههای شهری، روستایی، دشتها، هوا، منابع آبی و اماکن تولیدی و صنعتی به ابزارهای بزرگ تهدید علیه بشر مبدل شدهاند. این فاجعه ناشی از سیستم خاص موجود تحت عنوان دولت- ملت با اهداف سیاسی خاص است و هیچکس نمیتواند از این مهم حاشا کند.
ایران کشوری با اقلیم خشک است و دریاچهها و تالابهایش درحال خشکشدن هستند. خشکیدن بیش از نیمی از ۶۰ تالاب موجود، نابودی جنگلهای زاگرس، وجود و رواج مافیای چوب، آفات و بیماریها و گرمایش زمین و آتشسوزی، انقراض گونههای جانوری و گیاهی و جنگلی، افزایش جمعیت، آلودگی هوا و خاک و افزایش کارخانهها، کمبود آب و افزایش دما، طوفانهای گردوغبار، فرونشست زمین، بیابانزایی، شورشدن خاک، سدسازی بیرویه و انتقال آب به استانهای خشک گسترش صنایع مخرب در استانهای مرکزی با هدف نابودی مناطق زاگرس از جمله فجایعی است که ریشههای حیات جامعه را در معرض خشکاندن هولناک قراردادهاند.
رژیم با تشدید تنشهای اقلیمی و نابودی خاک و آلودگی هوا همه حوزههای زیستبوم را به حربهای سیاسی برای تخلیه روستاها، کوچهای اجباری و تغییر دموگرافی، افزایش فقر و درگیری مبدل میسازد که به نوعی افزایش تنش ملیتی و پاکسازی خلقی منجر میگردد. حتی سرکوب فعالان مدنی محیطزیست و امنیتیجلوهدادن فعالیتهای سازمانهای محیطزیستی شرق کردستان مطابق برنامهریزیهای امنیتی – سیاسی انجام میگیرد.
تمامی این فاجعههای زیستمحیطی برخاسته از فجایع سیاسی دستگاه حاکم با نظام دولت-ملتی است که از ابزارهای زیستمحیطی نیز برای تشدید آسمیلاسیون و نسلکشی استفاده میکند. سیستم سیاسی حاکم مشغول نابودی منشأ حیات اجتماعی خلقها و ایجاد تنش میان آنها با هدف بقای حاکمیت خود است. شکی نیست که مافیاییکردن تمامی سرچشمههای حیات در حوزه محیطزیست با منع علم اکولوژی، تحمل جامعه ایران را به مرز انفجار رسانده است. در جایی که میرود توقف حیات و زوال معیشت اجتماعی بطور کامل رخ دهد، بروز قیامهای خلقی میتواند منشأی اکولوژیک و زیستمحیطی داشته باشد. آنجا که بقای جامعه قربانی بقای حاکمیت قدرتمدارانه رژیم میشود، وظیفه جامعه مدنی تحت عنوان قیام جهت آزادی کامل آغاز میگردد. ایران هماکنون در حوزه محیطزیست در این شرایط بسر میبرد. وقتی برنامههای دستگاه حاکمه، سرزمینها را به بیابان مبدل میسازد و جوامع را بسوی سقوط اجتماعی سوق میدهد، قیاماکولوژیک تنها راه آزادی است. نظام سرمایهداری جهانی نیز بطور آشکار محیطزیست را از حالت بستر اقتصاد معیشتی خارج ساخته و به کانونهای تولید با هدف سود و انحصار قدرت مبدل نموده. این شرایط هولناک، به معنای مرگ تدریجی جوامع ایران هم هست.
تشدید سیاست «جامعه کویری و بیابانی» که رژیم کنونی ایران برای خلقهای تحت ستم درنظرگرفته، بازخوردهایش بصورت افزایش دامنه بحران در سراسر ایران است. آثار مخرب همه ابربحرانها در حدی است که با چشم میتوان وضعیت محشرآسا را دید. تمامی این فلاکتها ناشی از وجود یک نظام سیاسی حاکم در درجه نخست است. در کشوری چون ایران که محیطزیست و علم اکولوژی بطور عامدانه و سیستماتیک قربانی منافع انحصارات قدرت و سرمایه یک الیت خاص قدرتخواه شده، به سبب وابستگی وجودی حیات به محیطزیست در درجه نخست، حیات انسان و جامعه در سراشیبی زوال قرارداده شده. هیچوقت خلقهای ایران و شرق کردستان تا این اندازه بخاطر اوضاع فلاکتبار زیستمحیطی احساسخطر نکردهاند. این وضعیت نمیتواند حتی چندسال بیشتر تداوم یابد. رژیم میتواند به سیاستهای تحمیلی خویش ادامه دهد، اما با واکنشهای مهارناپذیر محیطزیستی و اجتماعی بصورت دوگانه تحولساز چهخواهد کرد. آیا میتوان این دو حوزه واکنشی را در مسیر یک تحول بزرگ با هدف رهایی و آزادی هدایت کرد؟! و آیا تنها نیروی عملگر، خود جامعه نیست؟
بیشک تنها خود خلقها و جوامع ایران و شرق کردستان با برنامههای متنوع و حرکتهای خودبنیاد مدنی میتوانند این سیر سریع تخریب ناشی از عملکرد سیاسی رژیم سلطهگر را متوقف سازند. به حرکت درآمدن تمامی اقشار و تودههای جامعه ایران و شرق کردستان شرط بنیادی برای نجات محیطزیست و جامعه انسانی است. راه نجات جامعه انسانی بیتردید از مسیر نجات محیطزیست میگذرد. وضعیت امروز ایران در این حیطه، اصلا عادی نیست و زنگهای خطر زوال به صدادرآمده است. جامعهای چون ایران امروز که تا این حد در باتلاق زیستبوم تخریبی قرارگرفته، آنقدر فرصت ندارد که با فلسفه انتظار، منتظر یک ناجی از خارج بماند. مسلما علم و اکولوژی و آگاهی اکولوژیک آنقدر پیشرفت کرده که جنبشهای آزادی اکولوژیک آن را مایه اصلی مبارزات آزادیخواهانه خود قراردهند. اگر رژیم دهها سال است که زیستبوم را به ابزار سرکوب و اقتدار انحصارگرایانه سیاسی خود مبدل ساخته، در پاسخ، جوامع و خلقها ناچارند از آن یک ابزار نیرومند قیام و انقلاب اجتماعی برسازند.
رهبر آپو محیطزیست را طیبعت اول و جامعه را طبیعت دوم عنوان کرده که وجود هریک از آنها بدون دیگری محال است. جامعه کمونال محیطزیستگرا از نظر رهبرآپو به یک اکواقتصاد نیاز دارد. اگرهمچو نظام سرمایهداری جهانی و ایرانی همچنان نظامهای حاکم قصد منع این انواع اجتماعی – انسانی را داشته باشند، نابودی قابلیتهای حیات دامنگیر خود آن نظامها خواهد شد. در جامعهای چون ایران و شرق کردستان، نجات محیطزیست و جامعه بعنوان دو طبیعت همزاد، تنها با آفرینش افکار و اندیشههای آزادیخواهانه اکولوژیک ممکن میگردد. چنین اندیشههایی لاجرم باید مبتنی بر یک پارادایم باشد که اهداف بلند آن، نجات محیطزیست و آزادی انسان و جامعه را بصورت توأمان در بنیان خود قراردهد. هدف رهبر آپو از وضع پارادایم «جامعه دمکراتیک و اکولوژیک مبتنی بر آزادی زن» نیز همین است. لذا جامعهای چون ایران و منطقهای چون خاورمیانه که بخاطر گرفتارشدن در یک عصر جنگزده و تخریب محیطزیست در شرف نابودی است، تنها با ارجنهی به اندیشههای رهبرآپو میتواند به رهایی و آزادی بیاندیشد. خود نیروی عملیساز این اندیشهها جامعه مدنی میباشد که قابلیت برساختن انواع سازمانهای مدنی مردمنهاد را دارد.
کمیته اکولوژی «جامعهی دموکراتیک و آزاد شرق کردستان (کودار)» نیز معتقد است که متحدساختن جنبشهای اکولوژیک جامعه مدنی یگانه راه برای متوقفساختن ماشین رژیم ایران در زمینه تخریب محیطزیست است. بنابراین لازم است هم اپوزیسیون و هم خود جامعه مدنی بصورت موازی و متحد با هم، استراتژی و برنامههای نجات محیطزیست را بر بنیان اکولوژی بعنوان علم رستگاری استوارگردانند. منجی اصلی، خود جامعه با اعتماد به نیروی عظیم و قدرتمند تحولسازش است. لذا در آستانه زادروز رهبر آپو یعنی ۴ آوریل که سالروز تأسیس پژاک نیز هست، اندیشیدن به نجات محیطزیست جزو وظایف است. جامعه مدنی تنها نیروی دفاع از خود است و طبیعت دوم حافظ طبیعت اول با هدف جهانی صحیح، زیبا و نیک میباشد.