رامین گارا

انتخابات مجلس ایران و شهر و روستا در ۱۱ اسفندماه آینده برگزار خواهد شد. در سپهر سیاسی یک کشور، برگزار انتخابات آن هم بصورت دمکراتیک و برابر برای تمامی نیروهای سیاسی، بسیار ضروری است، اما امروز در ایران به دلیل حاکمیت تندروهای فاشیست و شوونیست، انتظار برگزاری یک انتخابات دمکراتیک غیرممکن است. چه‌بسا اصل نظام جمهوری ولایی ایران بیمار است و دچار سرطان انحصارطلبی کامل شده و آن را با سیاست حذف غیرخودی‌ها و نیز توسل به سرکوب و خشونت عریان انجام می‌دهد. این سیاست را نیز خالص‌سازی عنوان می‌کنند که توسط افراطی‌ها با هدف کسب انحصارات قدرت و سرمایه انجام می‌شود. انتخابات هم در شریان این ذهنیت ضاله و سیاه رژیم صرفا بخشی از سیاست حذف جامعه و دگراندیشان می‌باشد. اصولگرایان که سوار بر موج این انحصارات کامل هستند، افراطی‌ترین اشخاص را بصورت جنون‌آمیز و افسارگسیخته وارد میدان کرده‌اند و قصد دارند با جناح‌بازی و باندگرایی حتی درون‌سازمانی خود، قدرت را بصورت کامل در همه حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره قبضه کنند. در طول ۴۴ سال گذشته، تمامی کابینه‌ها، احزاب و گرایش‌های مسلط باندگرایی سلطه‌جویانه در ایران توسط جناح‌های رقیب وابسته به تنه نظام تعیین شده‌اند. در چنین فضایی نباید انتظار داشت که مشارکت جمعی جامعه تبلور یابد، زیرا مردم اساسا توسط جناح افراطی اصولگرایی حذف شده‌اند. فرهنگ و عقلانیت هم بخاطر این رفتار انحصارجویانه رخت بربسته‌اند. آنچه امروز دیده می‌شود، بخاطر سیاست خالص‌سازی و حذف دیگران، گروه‌های سیاسی در میدان نیستند زیرا حدف شده‌اند. حتی اصلاح‌طلبان و اصولگرایان نرم‌رفتار هم که از تنه خود نظام هستند، توسط اصولگرایان افراطی حذف شده‌اند. یک انتخابات در شرف برگزاری است که رقابت‌های آن فقط میان باندهای درون جناح اصولگرایی انجام می‌گیرد و در درون آن جناح افراطی‌ها ارجح‌تر از سایرین نیز شده‌اند. به دلیل اینکه اصل نظام جمهوری ولایی ایران بخاطر سلب مشروعیت آن از طرف جامعه در خطر است و تهدیدات خارجی هم مدام آن را می‌آزارد، رفتارشان بشدت خشن و خشونت‌بار گشته، لذا به حذف دیگران دست زده‌اند تا بقای خود را تضمین کنند.

امروز اگر از منظر یک رشته کاملا تازه مطالعاتی تحت نام «پسفولوژی» به معنای مطالعه انتخابات و رفتار رأی‌دهندگان، به قضیه انتخابات اسفندماه ایران بنگریم، می‌بینیم که چیزی از نظارت استصوابی گرفته تا ردصلاحیت‌ها و حذف همه رقبا حتی اصلاح‌طلبان که از جنس خود آنها هستند، و نیز حذف مردم و شهروندان، وضعیتی پیش آمده که انتخابات نه بلکه یک جریان پرهیاهوی انتصابات از پیش‌ تعیین شده با سردواندن جامعه و عوامفریبی، انجام خواهد گرفت. اردوگاه افراطی اصولگرایان هم موج‌سوار این جریان می‌باشد. بنابراین در چهاردهه و اندی از عمر نظام جمهوری ولایی تاکنون به اندازه امسال شاهد «حذف مشارکت سیاسی» هم در جامعه و هم در میان جناح‌های خود رژیم نبوده‌ایم. عملا فرصت انتخاب را از جامعه گرفته‌اند. اصولگرایان همه مظاهر یک انتخابات عادی را هم از میان برده‌اند. وقتی بصورت استصوابی و با نظارت شدید حذف‌گرایانه تمامی طیف‌های مخالف و یا رقیب حذف شده‌اند، دیگر نه نظارت بر سلوک نامزدهای انتخاباتی مهم است و ناظربودن بر روش انتخاباتی رأی‌دهندگان، زیرا فقط یک جناح و باند افراطی حق برنده‌شده دارد و این حق از پیش برایش توسط شورای نگهبان و اصولگرایان حاکم نظام، تعیین شده‌ است. نه شخص و نه حزب و نه جریان سیاسی در یک فضای رقابتی به سر نمی‌برند پس انتخاباتی وجود برگزار نخواهد شد که در آن، بروندادی به نام «رأی» وجود داشته باشد. همه آرای مردم از پیش دزدیده شده‌اند.

بخاطر عملکرد حذف جامعه و رقبا از انتخابات، و تبدیل انتخابات به انتصابات از پیش‌تعیین‌شده توسط اصولگرایان و افراطی‌های آن، به عینه مشاهده می‌کنیم که جامعه هم در یک واکنش طبیعی و برحق و متأثر از جنبش اجتماعی انقلابی ژن، ژیان، آزادی «نمی‌خواهد وارد فاز انتخابات شود» زیرا همه امیدهایش به تغییر از این طریق را از دست داده و به اصل نظام باور ندارد. اصولگرایان، اصلاح‌طلبان و میانه‌روها هم با صف‌آرایی باندهای خود و منافع کثیف‌شان مشغول ایجاد اردوگاه‌های خود و خط‌کشی‌های انتخاباتی منفعت‌پرستانه خودشان هستند. رقابت مافیایی میان باندهای نظام کاری کرده که حذف رقبا توسط افراطی‌ها این انتظار را ایجاد کند که تا روزهای نزدیک به انتخابات هم همچنان لیست‌های این باندها مدام تغییر کند و بسیاری ردصلاحیت و از میدان خارج گردانده شوند.

هم‌اکنون گفته می‌شود که سه اردوگاه سیاسی تحت نام «اصولگراها» ، «اصلاح‌طلبان» و سایر اردوگاه‌های احزاب کوچک وجوددارند، اما با توجه به سیاست خالص‌سازی، ردصلاحیت‌ها و فقدان یک فضای دمکراتیک، مسلم است که فقط اردوگاه اصولگرایی از همه حقوق برخوردار است و سایرین تحت فشار هستند. برای نخستین بار در تاریخ نظام دیکتاتوری و فاشیستی مشاهده می‌کنیم که حتی اردوگاه اصولگرایان در مسایل درون‌سازمانی خود با هم وحدت ندارند. زیرا رقابت میان خود اصولگرایان هم براساس منافع باندهای درونی آن انجام می‌گیرد. تمامیت‌خواهی اینبار اصولگراها که جنون‌آمیز شده، نشان می‌دهد که شاید اصولگراها هم تا به اینجای کار با چند لیست وارد میدان انتخابات شوند. بنابراین همه سازوکارهای معرفی کاندیداهای به تعبیر خود آنها «اصلح» و شناساندن لیست، همه یک بازی عوامفریبانه بیش نیست. همه، نمایشی مزورانه برای کشیدن مردم به پای صندوق‌های رأی است تا به افراطی‌ها رأی بدهند. نه جامعه و نه رقبای از رمق‌انداخته شده اصولگرایان افراطی، هیچکدام در تب‌وتاب انتخاباتی نیستند. حتی اردوگاه اصلاح‌طلبان و اعتدالیون دیگر بخاطر اوج‌گیری روزافزون سیاست خالص‌سازی و یکدست‌کردن قدرت، امیدهایشان را از دست داده‌اند. چهره‌های شاخص هم اصلاح‌طلبان و هم میانه‌روها یکی یکی ردصلاحیت می‌شوند. حتی اصولگراها درنظر دارند که اجازه ندهند که حسن روحانی در انتخابات مجلس خبرگان کاندید شود. ردصلاحیت‌ها و تغییر خودسرانه قوانین انتخابات به نفع اصولگرایان، کاری کرده که ممکن است اصلاح‌طلبان و اصولگرایان حتی با ایجاد ائتلاف هم قادر به کسب موفقیت نگردند. این دو جناح بالاخره تصمیم گرفتند که انتخابات را تحریم نکنند و شرکت کننند، اما با طرح پیش‌ثبت‌نام که در مجلس رژیم تصویب شد، امکان حضور را از اصلاح‌طلبان گرفته‌اند.

مسئله فوق‌بحران‌های زنجیره‌ای و دامنه‌دار در ایران هم خود مزید بر علت است. وقتی اینهمه بحران ساختاری و سیستماتیک در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و غیره وجود دارد، وقتی مردم از خیابان تا زندان سرکوب، شکنجه و اعدام می‌شوند، دیگر انتظار برگزاری یک انتخابات سالم که در چنین نظام دیکتاتوری اصلا محلی از اعراب ندارد.

هم‌اکنون دشمنی اصلاح‌طلبان و جبهه‌پایداری بسیار عمیق است. پایداری بدنبال حذف کامل اصلاح‌طلبان است. اصلاح‌طلبان با صراحت کامل اصولگرایان افراطی را به عدول از خط خمینی و اصل نظام متهم می‌کنند. در آن سو، اصولگرایان هم به بهانه همراهی اصلاح‌طلبان با دشمنان خارجی و اصلاح‌طلبی مخرب، آنها را حذف می‌کنند و با سیاست خالص‌سازی، سعی می‌کنند رقیبی در قدرت برای خود باقی نگذارند. همه اصلاح‌طلبان و میانه‌روها را از فیلتر شورای نگهبان خودساخته می‌گذرانند و مهره‌ها و چهره‌های اصلی آنها را از میدان به‌در می‌کنند. می‌کوشند افراطی سطح‌پایین که مشهور نیستند ولی مثل موم در دستان خود آنها هستند را بعنوان کاندید به اصلاح‌طلبان بسیار ضعیف شده تحمیل کنند. با این طرفند مهارشان می‌کنند. این وسط جامعه هم بطور کلی حذف شده است و رأی آن فقط نقشی نمایشی خواهد داشت. اساسا اصولگرایان افراطی به سطح بسیار پایین مشارکت مردمی راضی هستند. همه چیز در این نظام یک بازی نمایشی است. وقتی اصلاح‌طلبان هم‌ذات خود را در درون نظام واحد فاشیستی‌شان به «غربگرایی» متهم می‌کنند، یک ضربه و فرار رو به جلو است. ریشه این افراطی‌ها به «مصباح یزدی» و «انجمن حجتیه» برمی‌گردد که به هر ترفندی برای فریب مردم به نام اسلام دست می‌زنند.

جبهه پایداری بعنوان قوی‌ترین جناح اصولگرا می‌کوشد در همه استان‌ها افراد نخبه و توانا را برای کاندیدکردن آنها در انتخابات مجلس اسفندماه شکار کند تا آبروی ریخته شده اصولگرایان در دو سال گذشته را جمع کند. در این دوسال اصولگرایان تمامی نخبگان و شایستگان و توانمندان متخصصان را حذف و پاسداران و نوچه‌خوران خود را در نهادها به کار گماردند ولی انتقادات و مخالفت‌ها و دشمنی‌های شدیدی علیه آنها صورت گرفت. باید متوجه شد که وضعیت اکنون جناح‌های ایران چگونه است و شکاف‌ها و جدال‌ها در چه حدی می‌باشد.

موتور محرکه اردوگاه اصولگرایی یعنی «جبهه پایداری» که بخاطر سیاست یکدست‌سازی و خالص‌سازی همه رقبا را سرکوب و از میدان به‌در کرده‌اند، بسیاری آنها را پیروز نهایی انتخابات ۱۱ اسفند مجلس ایران می‌دانند. این جبهه مافیایی رفته‌رفته برنامه‌های انتخاباتی خود را رسانه‌ای می‌کند. صادق محصولی دبیرکل جبهه پایداری است و آقاطهرانی یکی از مهره‌های شیاد آن می‌باشد که هم‌اکنون نماینده مجلس می‌باشد.

اختلاف عميق جريان قاليباف با جبهه پايداري ريشه‌هاي مختلفي دارد اما ريشه اصلي آن اختلافاتي بر سر سهم ليست‌ها و البته سرليستي در انتخابات مجلس يازدهم است. ماجرايي كه از پيش از ايام انتخابات مجلس يازدهم شروع شده بود و پايداري‌ها از همان زمان هم رضايتي براي سرليستي قاليباف نداشتند. اين روزها پايداري‌ها مكررا بر مساله عدم الزام براي وحدت با ادبياتي مختلف تاكيد مي‌كنند؛ صادق محصولي، دبيركل جبهه پايداري با صراحت از در دستوركار قرار دادن استراتژي قديمي اين تشكل و ميراث مصباح‌يزدي براي پايداري‌ها يعني اهميت «انتخاب اصلح» گفته است که منظور آنها حذف دیگران و انحصار کامل قدرت با توسل به یکدست‌سازی است. پس بنیان خود رژیم با این باندبازی‌های درون‌سازمانی اصولگرایان لرزان شده و آخرین حربه آن یعنی سرکوب عریان علیه جامعه و شکنجه و زندان و اعدام علیه فعالان سیاسی و مدنی، دیگر دست آنها را رو کرده و رأی مردم را می‌سوزاند.

هم‌اکنون طبق معمول، دعوای رسانه‌ای پایداری‌ها و تیم قالیباف ادامه دارد. همه آنها به فانتزی‌گرایی و خیالبافی برای انحصار کامل قدرت وسرمایه علاقه جنون‌آمیز دارند. شاید این اختلافات درون اردوگاه اصولگرایی از زاویه دید از خارج، شکاف محسوب نشود، اما در درون سازمانی نوعی شکاف به حساب می‌آید. بخاطر اینکه اصولگرایان افراطی وابسته یه اصل نظام فاشیست به وجود یک فرد انتصاب‌شده در قدرت و نهادهای حکومتی و دولتی اعتقاد دارند و در عمل هم به آب و آتش می‌زنند تا آن را عملی سازند، بنابراین در آنروی دیگر سکه خالص‌سازی، به تعبیر خود آنها «ناب‌گرایی» را ترویج می‌دهند. ناب‌ به آن معنی که فقط یک اصولگرای افراطی دارای حق است و می‌تواند انتصاب شود و یا در یک انتخابات نمایشی برنده اعلام شود و از رأی مردم هم سوء استفاده ابزاری می‌شود. پس مشخص است که کمشکش و هوس به قدرت چقدر میان آنها که فقط خود در میدان مانده‌اند، شدید است.

امروز اصولگرایان که دیگر رقبا و مخالفان خود را از میدان بیرون رانده‌اند، خود علیه یکدیگر به دسیسه و توطئه دست می‌زنند. دو جریان به نام‌های «جبهه پایداری» و «شریان» از آن طیف از اصولگرایان هستند که بشدت به هم می‌تازند و با هم رقابت حذف‌گرایانه دارند. طیفی از اصولگرایان به نام شریان اخیرا در افراطی‌ترین گروه بشدت به باند دیگر خود آنها یعنی به باند محمدباقر قالیباف بشدت می‌تازد. قالیباف از آن دسته از اصولگرایان است که در قوه مقننه که مجری سیاست‌های «خالص‌سازی» است، درواقع «دیکتاتوری پارلمانی» ایجاد کرده. اصولگرایان این روزها در رقابت درون‌جناحی خود خصوصا در جریان رقابت میان «جبهه پایداری» و «باند قالیباف» یکدیگر را به «کودتا علیه همدیگر» متهم می‌کنند. چنین فضایی که توسط باندهای مخوف درون‌جناحی شکل گرفته، چگونه می‌تواند نقشی به مردم و مشارکت آنها بدهد! این بازی‌های کثیف یعنی حذف بی‌رحمانه رأی مردم. حتی اگر ائتلافی میان خود باندهای اصولگرایان شکل گیرد، بازهم یک بازی قدرت بیش نخواهد بود.

این روزها در جریان بازی رقابت و حذف در درون جناح اصولگراها، حتی دولت هم مورد هدف قرار می‌گیرد. هم دولت رئیسی و دولتی‌ها علیه قالیباف فعالیت می‌کنند و هم قالیبافی‌ها علیه دولت و جبهه پایداری. پس یک بازی کثیف چندلایه و چندباندی در جریان است که حرف زدن از نقش مردم در انتخاباتی که اینها برگزار می‌کنند بادهواست. سهم‌خواهی هرکدام از این باندها چنان خوفناک است که وجود چیزی به نام جامعه و مشارکت مردمی و نیز احزاب رقیب را کاملا به فراموشی می‌سپارد چون آنها از نظر اصل نظام افراطی، حذف‌شده تلقی می‌گردند و موجودیت‌شان صرفا نمایشی و دکوری است.

اصولگرایان با این سیاست خالص‌سازی و خیزبرداشتن برای قبضه کامل انحصارات، یک جریان برندینگ‌سازی برای خود به راه انداخته‌اند. مسلما این جریان و این بازی آخرسر ختم به خیر نخواهد شد زیرا با واکنش مردم ناراضی مواجه می‌شوند. اقشار و توده‌ها و اصناف هم که بشدت آسیب‌دیده می‌شوند، ناچار به واکنش‌های جدی خواهند شد. انتخاباتی که با سیاست خالص‌سازی و انحصارات کامل، مهندسی می‌شود، هدفش فقط مهندسی اجتماعی است و مردم را بعنوان موجودیت و هویت سیاسی، له می‌کنند. جامعه تاحدی توان تحمل این فشار مخرب را خواهد داشت و در یک جایی مجبور به واکنش جدی خواهد بود. آنجا که اصلاح‌طلبان و میانه‌روها از سوی افراطی‌های اصولگرا «ضدانقلاب» خوانده می‌شوند، دیگر باید چه انتظاری داشت که مردم ایران که اکثرا ناراضی هستند، اغتشاشگر خوانده نشوند و سرکوب عریان نگردند.

با توجه به شرحی که در فوق آوردیم، باید دید که چه كسي عليه چه كسي كودتا كرده و یا می‌خواهد کودتا کند. آنچه میان باندهای درون جناح اصول‌گرایان تحت نام‌های «شریان، شورای وحدت، جبهه پایداری، مؤتلفه اسلامی، پیروان خط‌امام و رهبری و طیف قالیباف» روی می‌دهد، کودتای سیاسی علیه یکدیگر است. درواقع صحنه‌آرایی باندهای درون‌جناحی اصولگرایان برای کودتا علیه جریان قالیباف و طرفدارانش، ماهیت اصل نظام را در برهه کنونی نشان می‌دهد. اینجاست که نقش مردم دیگر محلی از اعراب ندارد. جامعه کاملا حذف شده و صرفا می‌کوشند از آن بعنوان زینت‌بخش ویترین انتخابات استفاده کنند تا افکار عمومی را فریب دهند. هرکدام یک جریان قدرت‌طلب ایجاد کرده‌اند که به دیکتاتوری خودمحورانه درون‌نظام دست می‌زنند. این است واقعیت این رژیم که ملغمه‌ای است از جریان‌های قدرت بازیگر در درون یک نظام دیکتاتوری و دولت‌های موازی آن.

در جامعه هم یک اتفاق عمیق بخاطر این بازی‌های پلید در حال رخ‌دادن است و آن این است که مردم به تأثیر رأی خود امید ندارد زیرا انتخابات را کاملا نمایشی می‌دانند. وقتی هرکدام از باندهای اصولگرایی مشغول تصاحب مجلس، قوه قضائیه و قوه مجریه هستند، پس هیچی برای جامعه باقی نمی‌ماند.

در چنین دولتی که نابودی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی – فرهنگی رخ‌داده، مقوله انتخابات کاملا منتفی است و بشدت منقضی گشته. پس اصل کار این است که به دنبال تغییر کامل ساختاری بود و نظامی دمکراتیک و خلق‌محور آینده ایران را تعیین کند. تفکر اصولگرایی فراتر از یک انتخابات، به معنای تورم، فروپاشی اقتصادی، بیکاری، فقر، گرسنگی، ستم علیه خلق‌ها و نسل‌کشی فرهنگی آنها و سرکوب عریان خیابان، اقشار و اصناف. اینجاست که انتخابات در چنین نظامی و کشوری هیچ فایده‌ای ندارد. پس آنچه روی می‌دهد، انتخابات نیست، فاجعه کودتا علیه جامعه است. چنین حساب‌و کتاب‌هایی که در رژیم ایران فقط با سیاست سرکوب پیش می‌رود، چیزی به نام انتخابات را برای خلق‌های تحت ستم کاملا بی‌معنی می‌سازد و آنچه روی می‌دهد صرفا تداوم سیاست نسل‌کشی فرهنگی علیه خلق‌ها، خصوصا خلق کورد در شرق کردستان است. پس همه خلق‌های ایران لازم است فریب بازی‌ انتخابات نمایشی رژیم را نخورند و بجای آن فقط به تداوم جنبش اجتماعی خویش با شعار ژن،، ژیان، ‌آزادی بیاندیشند چون این تنها راه است.