
وژین: جامعه لرستان جزو دینامیکترین جنبشها است
1 بهمن, 1400گفتگو با زیلان وژین ریاست مشترک پژاک
ملت دمکراتیک: پژاک حزبی است که بصورت نوپا به فرهنگ زاگرسی اهمیت میدهد، جایگاه خلق لر را در این فرهنگ چگونه میبینید و آیا میتوان گفت یک نسلکشی فرهنگی علیه خلق لر در جریان است؟
رفیق زیلان وژین: قبل از هر چیزی وقتی راجع به فرهنگ زاگرس صحبت به میان میآید لازم است از تعریف آکادیمیک رسمی درمورد زاگرس و فرهنگ آن دستبشوییم، زیرا این تعاریف به صورت جهتدهیشده و در یک سده اخیر در راستای نیازهای شوم دولتـ ملت ایجاد گشته. برای مثال با دیدگاه ملت حاکم و پانایرانیستی و نگاه شرقشناسانه که میگوید «آریاییها بصورت یک نژاد برتر و از بیرون وارد این فلات گشتهاند»، تاریخ رسمی این سرزمین را با امپراتوریهای هخامنشی و اشکانی و ساسانی عجین میسازند. بدین شیوه در پیوستگی سرزمینی قبل از هخامنشیان مانند هوریها، اوراتوها، گوتی، کاسیها، عیلامیها و مادها گسستی ایجاد شده. تا زمانی این دیدگاه تغییر پیدا نکند نمیتوان از قرابت فرهنگی بحث نمود. پژاک وقتی از «فرهنگ زاگرس» سخن به میان میآورد، به مبانی میتولوژیک زاگرس و نقش آن در ایجاد حیات انسانی نظردارد. دوآلیته آفرینش به صور اهریمن و اهورا یا خیر و شر خود را نمایان مینماید، در این دیدگاه، نابودکردن و حذف، محلی از اعراب ندارد بلکه متأثرشدن این دوآلیتهها در آفرینش نوینتر مطرح میباشد.
لازم به ذکر است خلقهای زاگرس که در هر برهه تاریخی خودی نشان دادهاند و مهر خویش را بر هر دوره زدهاند، در واقع از یک منشأ تغذیه شده و بر روی یکدیگر تاثیر داشتهاند. کاسیها بمثابه پروتولُر در دامنههای زاگرس زیستهاند و طبق آثار بدست آمده در دورههای تاریخی نقش اساسی در ایجاد انقلاب نوسنگی داشتهاند. یافتههای غار دوشه گواهی بر این تارخ کهن میباشد.
مورد دیگری که بایستی بدان توجه داشت، جایگاه مقاومتگری در فرهنگ زاگرس میباشد. اسناد تاریخی نشانمیدهند که زاگرس کانون مقاومت مردمی در برابر حاکمیت مرکزگرا بوده. کتیبههای بیستون که از داریوش به جایی مانده نشان میدهد که چگونه ایالتهای زاگرسنشین که از آنها چون ماد یادمیکند در مقابل حکومت مرکزی هخامنشی قد علم نموده و داریوش هم با قتلعامگری، آنها را سرکوب نموده. هر چند پانایرانیسم از آن بمانند افتخاری یادمیکند اما درواقع لکه ننگی در تاریخ حاکمیت مرکزی میباشد و برعکس، لوح مقاومت مردمی زاگرس، زرین است. بدون شک لرُها که زاگرسی میباشند و کوهپایههای دنا و زردکوه را تبدیل به سکونتگاه خود نمودهاند، بخشی جداییناپذیر از این مقاومت میباشند. چهبسا در گذشته با نام کاسیها علیه بابل شوریدهاند و به حاکمیت آن پایان دادند، همچنین علیه آشوریها مبارزه نموهاند.
لرستان همواره کانون این مبارزات بوده. بعدها بزرگانی چون شاخوشین لرستانی و دایهجلاله لرستانی پیشگام و بنیانگذار آئین یارسان شدند، آئنی که ریشه در فرهنگ زاگرسی داشته و همواره در مقابل سیاست استیلاگری اشغالگران زاگرس بصورت جنبش مقاومتی بخصوص از لحاظ فرهنگی تا به امروز نقش مهمی داشته است.
تاریخ نگاری رسمی که در سده گذشته گسترش یافته، بصورت آگاهانه سعی در نابودی هویت خلق لُر داشته است این رویه که توسط باستانشناسی جهتدهیشده، تقویت گردید. به گونهای آگاهانه تمامی آثار لُرستان را به نام هخامنشیها جعل نموده و سعی داشته هویت جعلی فارسبودن را بر خلق لر تحمیل نمایند. این عین نسلکشی فرهنگی و انکار هویت خلق لر میباشد. هر چند ما در طول تاریخ با نسلکشیهای فیزیکی برخی از خلقها روبرو شدهایم مانند یهودیان و ارمنیها، اما نسلکشی خلق لُر عمق بیشتری داشته و بصورت تراژدیک، حاکمیت با استفاده از نسلکشی هویتی و فرهنگی درصدد استحاله کامل خلق لر برآمده.
م.ت: سیاستهای آسمیلاسیون جمهوری ولایی ایران بر ضد خلق لر را چگونه ارزیابی مینمایند؟
ر. زیلان: سیاستهای جمهوری ولایی ایران در چهار دهه اخیر در همان راستا بوده است. لازم به ذکر است واگرایی خلق لُر از کُرد نتیجه همان سیاستهای یک سده قبل میباشد. اگر از لحاظ تاریخی نگاهی به گذشته داشته باشیم، خواهیم دید که این وابستگی فرهنگی، مذهبی و زبانی گویش کُردی لری با سایر گویشها بسیار عمیقتر بوده، اما همانگونه که در سوال قبلی بصورت گذرا اشاره شد، خلق لُر با فرایند یک نسلکشی فرهنگی روبرو میباشد. در دوران پهلوی انکار هویت شروع شده و سعی در مصادره فرهنگ و هویت خلق لُر به نفع دیدگاه پانایرانیسم داشتهاند. همواره لُرها را بخشی از قوم فارس محسوب نموده و بدین صورت آنها را از کُردها جدا ساختهاند. با کشف نفت در منطقه مسجدسلیمان و طرح منافع اقتصادی، بصورت سازمانیافته سیاستهای آسمیلاسیون در رابطه با خلق لُر بکار گرفته شده. در دوران جمهوری ولایی هم مانند دوران پهلوی سیستم پانایرانیسم مبتنی بر ذهنیت نظام ایرانشهری با محوریت فارس هست و مقوله مذهب نیز همچو حلقهای مکمل جهت تداوم آسیمیلاسیون خلق لُر به کار گرفته شد. شیعهمذهببودن لُرها موجب قرابت بیشتری با نظام ولایی گردید که خود حکومتی مبتنی بر مذهب شیعه سیاسی میباشد. در طول این چهار دهه حکومت ولایی همواره زبان و فرهنگ خلق لُر بخصوص موسیقی این نواحی را به نفع ایرانگرایی با محوریت فارس مصادره نموده. همچنین با قراردادن این منطقه در گرداب محرومیت اقتصادی و عدمتوجه به زیرساختهای توسعه در لُرستان، خلق لُر را در وضعیت وابستگی نگه داشته است. همچنین با سؤاستفاده از ساختار ایلی و عشیرهای، اختلافات موجود را در راستای منافع خود تشدیدنموده. در واقع خلق لُر و جغرافیای زیستی آن برای حاکمیت مرکزی همواره نقش یک منبع مواد خام را داشته که از آن بهرهگیری نموده.
بخشی از طبقه فرادست لُر خود را به حاکمیت نزدیک نموده و در سیستم مدیریتی جای گرفته. همچنین نسلی که در شهرها و زیر هژمونی فرهنگ حاکم قرارگرفتهاند و یا در دانشگاههای دولتی آموزش دیده و تحت تاثیر پانایرانیسم بودهاند در این انتگرهنمودن خلق لُر و معرفیکردن خود بعنوان فارس نقش بسزایی داشتهاند. برخی روشنفکران و محققین تاریخ که همواره سعی داشتهاند با رجعت به زبان علمی، ایده حاکمیت را بدین معنا که «خلق لُر بخشی از ملت فارس بوده»، به اثبات برسانند. در دوران پهلوی از طریق برخی تاریخدانان چون «عبدالحسین زرینکوب» سعی بر به تحلیلبردن هویت زبانی و فرهنگی خلق کُرد در درون ملت حاکم داشتند. اینک در سایه هژمونی مدرنیته کاپیتالیستی که هر روز از طریق رسانهها و نهادههای ارشادی و تربیتی درصدد جهتدهی فرهنگی بر اساس خواستههای خود میباشد، جامعه لرستان را مورد بمباران فکری قرارمیدهند. جمهوری ولایی ایران در این چهار دهه با حربه قرابت مذهبی از احساسات جامعه لُر سؤاستفاده مینمایند.
م.ت: در چارچوب ایران خلق لر باید چه نوع مبارزاتی را آغاز نماید؟
ر. زیلان: خلق لُر در سرزمین مادری خود در کوهپایههای زاگرس میزید و زاگرس هم بخشی از فلات ایران است، مسئله اساسی تغییر در تعریفی است که ذهنیت دولتـ ملت از ایران و ایرانیبودن ارائه میدهد. همانگونه که شاهد هستیم، حاکمیت مرکزی همواره سعی داشته بهبهانه حفظ تمامیت ارضی ایران و با تعریف «خلق برتر»، دیگر خلقهای ساکن در این جغرافیا را بهنفع سلطه مرکزی انتگره نماید. اگرچه این سیاست به صورت کلی روی سایر خلقها هم پیروی میشود اما در رابطه با خلق لُر فزاینده است طوری که امروزه کار به جایی رسیده که بخشی از لُرها خود را وابسته به فارس تعریف نمایند و آن پیوستگی تاریخی که با زاگرس و بخصوص کُردها در کنفدراسیون ماد دو نیروی محرکه این کنفدراسیون بودند، گسست یابد. لذا در اولین مرحله، خلق لُر لازم است بازتعریفی از هویت خود داشته باشد و با مبنا قراردادن ریشههای تاریخی، پیوستگی خود را با زاگرس تقویت نمایند. علاوه بر آن در کنار سیاستهای آسمیلاسیون، رژیمهای حاکم جهت تسلیمپذیرنمودن جامعه با راهکاهای جنگ ویژه بخصوص گسترش فقر اجتماعی، اقتصادی و سطح سواد و همچنین افزایش سازمانیافته اعتیاد در جامعه لُر، نیروی دینامیک این جامعه را که جوانان باشند بهتحلیل ببرند. به همین دلیل لازم است فعالان مدنی با علم به این سیاست و جهت آگاهنمودن جامعه از طریق ایجاد نهادهای مدنی، مبارزه منسجمتری را در پیش بگیرند. همانگونه که مطلع میباشیم در دهه اخیر جامعه لرستان نسبت به تبعیضهایی که در حق او رواداشته میشود، آگاهی بیشتری کسب نموده و فعالانهتر در اعتراضات چند سال اخیر مشارکت داشته است. اگر توجه کنیم در حال حاضر جامعه لُرستان جزو دینامیکترین جنبشهای ایران میباشد و به مانند گذشته در حاشیه قرار ندارد. در اعتراضات آبان ماه ۹۷ و اعتراضاتی که تابستان امسال در احواز شروع گردید جامعه لُر نه تنها مشارکت فعالی داشت بلکه نسبت به سایر جاها رادیکالتر عمل نمود.
مسئله حایز اهمیت، توجه به ریشههای تاریخی تبعیض در لُرستان و گسترش مطالبات جامعه از مطالبات اقتصادی گرفته تا سیاسی، فرهنگی و اجتماعی میباشد. متاسفانه رژیمهای حاکم ایران، بخصوص رژیم ولایی همواره سعی نمودهاند مطالبات را تنها در سطح اقتصادی نگه دارند و ناکارآمدی مدیریت محلی را مقصر این تبعیضها نشان دهند. این در حالیست که این تبعیضها نمود بارز ذهنیت تمامیتخواه مرکز سلطه و حاصل عدم قبول هویت دیگر خلقهای جغرافیای ایران میباشد. لازم است از این زاویه به مسائل نگریسته شود و با انسجام اجتماعی و ایجاد همبستگی با سایر خلقهای ایران، مطالبات رویه سیاسی پیدا کرده و با دورنمای ایجاد سیستم سیاسی و مدیریتی نوین، تمامی خلقها بتوانند با هویت واقعی خود خویش را اداره نمایند. جغرافیای زیستی لُرستان هم از لحاظ آبی و پوشش گیاهی و جانوری، منابع زیرزمینی و روزمینی جغرافیایی منحصر به فرد میباشد. اما وجود مدیریتی وابسته که تمام هم و غم آن نه توسعه اقتصادی و اجتماعی بلکه غارت منابع فوق میباشد، وضعیت فلاکتبار اقتصادی بوجود آورده است. غارت منابع آبی و جنگلهای زاگرس و همچنین منابع گازی و نفتی نمونه بارز این سیاست میباشد. مبارزه با این وضعیت در کنار مبارزه با آسمیلاسیون فرهنگی که بر این جامعه تحمیل میشود در گرو تأکید بر فرهنگ مقاومتگری زاگرس و ایجاد همبستگی با ریشههای تاریخی خویش میباشد.
م.ت: بنیادیترین مسئله در مبارزه برای کسب آزادی و دمکراسی، مسئله زن است، از این حیث در لرستان بایستی چه گامهایی را برداشت؟
ر. زیلان: وقتی از مسئله زن و نقش زنان در حیات انسانی بحثی به میان میآید نمیتوان بدون توجه به زنان تاثیرگذار جامعه لرستان از قدمخیر و بیبیمریم و زنان یارسانی چون جلالهخانم لرستانی و صدها و هزارن زن دیگر نام نبرد زیرا در تحولات تاریخی نقش به سزایی داشتهاند. آزادگی زنان ایلات در جامعه لُرستان همواره الهامبخش مبارزه زنان بوده. این تاثیرگذاری زنان تنها محدود به لُرستان نبوده و بدون توجه به نقش کلیدی بیبیمریم در انقلاب مشروطه که موجب تغییر نگرش نسبت به مدیریت چند هزارساله شد، نمیتوان از تاریخ بحث نمود. خواست او گذار از حاکمیت استبدادی به مدیریت پارلمانی بود. به طور حتم، دمکراسی و آزادی و همچنین میزان تحول در یک جامعه بستگی به جایگاه زن در آن جامعه دارد. متاسفانه در زاگرس به طور اخص و ایران به طور کلی با وضعیت اسفباری مواجه میباشیم و آن وضعیت، جایگاه زن در گذشته و حال میباشد. ما وقتی به گذشته این سرزمین نظر میکنیم به جایگاه زن در مسند الههگان روبرو هستیم و نمونههای برجستهای از شخصیتهای زنان داریم که به طور حتم میتوانند نمودی از آزادگی و اراده باشند. نمونههایی که در بالا بدانها اشاره گردید تنها بخشی از این زنان تاثیرگذار بودهاند که هم در میدان فکر و هم در عرصه عمل موجب تحول تاریخی گشتهاند. اما حال در وضعیتی قرار داریم که زن نه تنها وضعیت خود را حفظ ننموده بلکه تحت تاثیر فشارهای حاکمیت و جامعه مردسالار موقعیت خود را از دست داده و بیشتر از هر روز در پستوهای جامعه به حاشیه رانده میشود. مطمئناً جامعه لرستان از این وضعیت مستثنی نمیباشد. بخصوص در چند دهه اخیر هم در دوران پهلوی و هم جمهوری ولایی سعی شده از یک طرف زن به عنوان کالایی جنسیتی و از طرف دیگر به عنوان یک جنس مخالف برای زادوولد، تعریف گردد. همچنین جامعه مردسالار عشیرهای که از طرف حاکمیت و با آموزهای دینی مردسالار باز تولید میگردد زن را بیشتر از هر زمانی تحت فشار قرارداده. معضلات اقتصادی و فقدان امنیت اجتماعی، محیطهای خانواده و جامعه را برای زن ناامن نموده و باعث بالارفتن آمار خودکشی و کشتن زنان تحت نام ناموس شده. افزایش آمار قتلهای ناموسی نشان از بحران فوق است.
زنان لُرستان لازم است جایگاه تاریخی خود را بازیابند. ما بر این باوریم که توسعه اجتماعی بدون تغییر وضعیت زنان و بازیافتن جایگاه واقعی آنها امکانپذیر نیست. زنان به عنوان بخش حیاتی جامعه، پتانسیل بالایی در ایجاد تحولات دارند و این مسئله در جامعه لُرستان وضوح یافته و نمونههای تاریخی از این زنان تاثیرگذار داریم. صمیمانه میتوان گفت مبارزات اخیر زنان که با پیشاهنگی جنبش نوین خاورمیانه و مشارکت زنان در خود مدیریتی روژآوا و مقاومت تاریخی بازهای زاگرس در کوهستانهای رفیع این جغرافیا صورت میگیرد، بهنوعی بخشی از آن نشأتگرفته از مقاومتهای تاریخی زنان لُر میباشد. لذا به طور حتم نمیتوان این همبستگی مبارزاتی را نادیده گرفت ما با پیشزمینه تاریخی زنانی چون قدمخیر و بیبیمریم روبرو میباشیم و این الهامبخش بزرگیست برای زنان آزادیخواه. ما معتقدیم همانگونه که انقلاب نوین خاورمیانه مبتنی بر ریشههای تاریخی و بصورت بومی برآمده، به همان صورت جنبش آزادیخواهی زنان خاورمیانه و ایران نیز مبتنی بر ریشههای تاریخی خود رشد خواهد یافت. فلذا ضرورت دارد جنبش زنان با این دیدگاه جهت بازیافتن جایگاه تاریخی خود مبارزه نمایند.
متاسفانه جامعه بسته و مردسالار سنتی لُرستان از یک طرف و گریز جنبش زنان از تاریخ خویش از دیگر سو، در کنار نگاه به بیرون سبب گشته جنبش زنان در این منطقه به طور اخص و ایران به طور کلی با وجود هزینههای زیادی که متحمل میگردد، نتواند جایگاه واقعی خود را بدست آورد. زنان بایستی در کنار مبارزات اجتماعی و فرهنگی خود در مقابل ذهنیت متجاوز مردسالار خطمشی دفاع ذاتی را برای خود اساس کار قراردهند. به طور حتم زنان لُرستان با زمینه تاریخی خود بهترین موقعیت را برای سازماندهی در قالب دفاع ذاتی خواهند داشت. سازماندهی زنان در قالب نهادهای زنان جهت ایجاد انسجام فکری و بازگرداندن اعتماد بهنفس برای مشارکت فعال در تحولات، بسیار مهم و ضروری است.
م.ت: ایران فراروی یک تحول بزرگ قرارگرفته و دیر یا زود رخ خواهدداد. نقش لرستان بعنوان پشتوانه برای ملل تحت ستم در ایران چه خواهد بود؟
ر. زیلان: حاکمیت ایدئولوژیک و به موازات آن مدیریت سیاسی و اجتماعی جمهوری ولایی با کاهش شدید مشروعیت روبرو میباشد. فشارهای خارجی که حاصل ذهنیت سلطهگر میباشد و همچنین فقدان دمکراسی و آزادی در داخل و به موازات آن تبعیض، فشار، معضلات اجتماعی و اقتصادی که به طور حتم از ساختار منحط مدیریت ناشی میشود، نظام جمهوری ولایی را با بحران روبرونموده. قطعا جامعه ایران نمیتواند در این وضعیت بحرانی برزخی مدتی طولانی دوام بیاورد. لذا جامعه درحال کنکاش برای یافتن الگوی مناسب مدیریتی بر خواهد آمد. اینک جامعه ایران در مرحله گذار قرار دارد و جامعه لُرستان همچو بخشی از این جغرافیا در کانون این تحولات است. این نقش محدود به زمان حال نیست، بلکه همانگونه که در جواب سوالات قبلی تا حدودی بدان اشاره گردید، لُرستان چه در باستان و در هیئت کاسیها و چه در دوران معاصر در تحولات این جغرافیا نقش کلیدی داشته. مرکز آئین یاری بوده و این آیین از لحاظ سیاسیـ اجتماعی پیشاهنگی جامعه را بر عهد داشته و کانون مقاومت فرهنگی بوده است. جغرافیای لُرستان در مرکز قرار داشته و از یک طرف یگانگی سرزمینی، فرهنگی و ذهنیتی با سایر کُردها و از طرف دیگر نیز آمیختگی با اعراب منطقه الاحواز در جنوب و حضور فعال جامعه لرستان در استانهای اصفهان، شیراز، همدان، اراک و … پیوستگی خاصی را با آذریها و فارسها ایجاد نموده است. لذا هر گونه تحولی در این سرزمین به طور مستقیم کل ایران را تحت تأثیر قرارمیدهد.
علاوه بر موارد فوق، سکونتگاه خلق لُر که از یک طرف تا سرحدات زاگرس کشیده شده و از طرف دیگر بر دشتهای مرکز فلات ایران مشرف میباشد از لحاظ نظامی موقعیت راهبردی دارد و در تعیین معادلات سیاسی آینده ایران تاثیرگذار میباشد.
آینده ایران با توجه به وضعیت موجود با تغییر در سیستم و ساختار سیاسی روبرو میشود زیرا ذهنیت موجود توان پاسخگویی به مطالبات ملیـ فرهنگی جامعه، زنان و جوانان را ندارد. در کنار آن پتاسیل آزادیخواهی و میل به دمکراسی در میان خلقهای ایران توان تحمل این وضعیت را ندارد و همین موارد باعث شده تا هرازگاهی صدای اعتراضات به گوش برسد. در حال حاضر سردمداران رژیم ولایی در خلا مشروعیت کنونی تنها با توسل به حربه ارعاب توسط بازوی اجرایی آن یعنی سپاه و ارگانهای وابسته به آن توانسته سرپابماند. مطمئناً چنین وضعیتی امکان ادامهدادن را نخواهد داشت. از نظر ما تنوعات ملی و مذهبی در ایران که سالهاست در فلات ایران زیستهاند بدون ایجاد سیستمی که تمامی آنها هویتشان را بازیابند، نمیتوانند این همبستگی را حفظ نمایند چون در سایه حکومت تمامیتخواه و انکارگر ضربهی زیادی به این اعتماد بین خلقی وارد آمده است. لذا جهت ترمیم این شکافها تنها از طریق ایجاد سیستمی میتوان همبستگی را ایجاد نمود که خلقها با توافق در مورد آن هویت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی همدیگر را بپذیرند. طرح پیشنهادی پژاک برای این اتحاد داوطلبانه خودمدیریتی دمکراتیک در قالب ساختار کنفدرالیستی میباشد. جغرافیایی که خلق لُر در آن میزید وسیع است و با جمعیتی بیش از پانزده ملیون نفر که با تقسیمبندی تاریخی بصورت لر کوچک و بزرگ عنوانگذاری شدهبود، امروز میتواند خود را در چارچوب کنفدرالیستی سازماندهی نماید. لذا خودمدیریتی لرستان در کنار دیگر خودمدیریتیها از قبیل خودمدیریتیهای کُردستان، احواز، مرکز، آذربایجان، بلوچستان و … سیستم سیاسی اجتماعی خود را شکل داده و با حفظ هویت خود بصورت دمکراتیک با پیرامون خود روابط داشته باشد. بر این باوریم که ناملایمات یک سده قبل که به تمامی در راستای انکار هویت تاریخی خلق لُر رخداده، بدین صورت ترمیم خواهدشد. همچنین با مشارکتی دمکراتیک که پیشاهنگی زنان را در مدیریت جامعه اساس کار قرارمیدهد، امکان رفع تبعیضات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به میان خواهدآمد. این مهم هم با درایت روشنفکران و فعالان خلق لُر و هماهنگی و مشارکت در سازماندهی گسترده با دیگر خلقهای ایران امکانپذیراست. به امید همبستگی دمکراتیک خلقها، برای مبارزات خلق لُر آرزوی موفقیت دارم.